وای
واي از اين عمري كه اينقدر تلخ بگذشت..... به هر موجي كه ميگفتم غم خويش سري ميزد به سنگ و باز مي گشت...!!
زمزمه های زندگی
واي از اين عمري كه اينقدر تلخ بگذشت..... به هر موجي كه ميگفتم غم خويش سري ميزد به سنگ و باز مي گشت...!!
عشق یعنی سوختن یا ساختن
در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک
در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم
و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم
آغاز بودنت مبارک
خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم
که قلبم را می فرستم چون
او خود زیباست، مظهرایستادگیست
سربه زیرو با نجابتست
تولدت مبارک
.
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه
از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا
تولدت مبارک
آدمها می آینـد... گــاهی در زنـدگی ات ميمانند ؛ و گـاهی در خاطره ات ؛ آن ها كه در زنـــدگی ات می مانند همسفر می شونـــد ؛ آنها كه در خاطرت می مانند كوله پشتی تمام تجربياتت برای سفر ؛ گــاهی تلخ ؛ گــاهی شيرین ؛ گــاهی با يـادشان لبخند ميزنی ؛ گاهی يادشان لبخند از صورتت برمی دارد ؛ اما تولبخند بزن به تلخ ترين خـاطره هـايت ؛ آدمها می آینـد ؛ و اين آمـدن بايـد رخ دهد ؛ تا توبــدانی ؛ آمدن را همه بلدند این مانـدن است كه هنرمی خواهد..
یه نفر باید باشه ،یکی اونقدر بخوادت
اونقدر دیوونت باشه و به روی خودش نیاره!
اونقدر منتظر فرصت باشه تا بهت بگه چقدر دوستت داره!
اونقدر که وقتی موقعیتش جور شد
وقتی همه چیز مساعد شد
وقتی خجالتش ریخت
وقتی فهمید دلت به دلش راه داره
بی مقدمه با تمام وجودش بغلت کنه و بهت بگه :
تو چیکارم کردی که باعث شدی اینقدر بخوامت ،خیلی !!!
تکیه گاه کلمه بزرگیست:
پر از عشق
پر از ارامش
پر از گرمای نفسهایت
پر از دلتنگی های من
پر از بی تابی های تو
پر از من ، پر از تو...
اما
در دو کلمه خلاصه میشود
"شانه های تو "
ضبط میکنم صدایت را
نه برای روزهای بی تو بودن!!!
صدایت آنقدر ارامم میکند که
یادم میرود باید نفس بکشم !!!
کاش میشد ،بچگی رازنده کرد
کودکی شد ،کودکانه گریه کرد
شعر "قهر قهر "تا قیامت را سرود
ان قیامت ،که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد؟
کاش میشد ،بچگانه خنده کرد...